سی سال پيش از اين کمتر کسی از ايرانيان علاقه ای به رفتن به ترکیه داشت. بیشتر افرادی که به اجبار به این کشور عزيمت می کردند شاهد صحنه رقت انگيزی از فقر، فحشآء و فساد بودند. بیشتر آنها از بیچارگانی می گفتند که در جاده ها می ایستادند و گدایی و دزدی می کردند. بسیاری از این گدایان حتی به ته سیگاری از رهگذران هم راضی بودند.
اما واقعاً ترکیه چه شده و یا چه کرده است که ما را شیفته خود کرده است؟
واقعیت تلخ آنست که متاسفانه طی 30 سال اخیر حکومت ایران اقدامات مثبتی برای ملتش انجام نداده است و البته هر چه که از مرکز دور می شویم این ضعف بیشتر و بیشتر خود را نشان می دهد. پارامتر هایی که یک کشور در نظر ساکنین کشور های دیگر مثبت نشان می دهد پارامتر های عجیبی نیست.
پارامتر اول رشد رفاه اقتصادی، اجتماعی و امنیتی یک کشوراست که شکر خدا طی سی سال اخیر و خصوصاً طی سه سال اخیر به قهقرا رفته است و اصولاً دریک حلقه بسته و رو به اضمحلال قرار گرفته است. طبیعی است که بخش عمده ای از اقوام مرز نشین ما با مشاهده وضعیت ظاهری یا باطنی کشور های مجاورشان به فکر می افتند که از این حلقه بسته فرار کند. این موضوع خصوصاً در مورد جوانان تحصیل کرده و سرخورده مصداق دارد و آنها علناً خود را مظلوم دولت شونیسم فارس می دانند غافل ازاینکه جوان فارس هم وضعی بهتر از .... ندارد و هر دو زير یک سیستم بی برنامه مذهبی هستند!
پارامتر دوم که شاید مهمتر از پارامتر اول باشد آزادی های سیاسی، اجتماعی و مذهبی است که البته نیازی نیست که بگوییم در چه شرایطی هستیم! و متاسفانه برخورد حکومت با مرزنشیان بر سر این آزادی ها به نوعی خشن تر از برخودش با مرکز نشین هاست!
شاید همین دو پارامتری که گفتم کافی باشد که هر جوانی از این مملکت آرزو کند "که ای کاش در این مملکت بدنیا نیامده بودم". هم اکنون بسیاری از ما جوانان مرکز نشین به فکر فرار از این کشور و تابعیت گرفتن از کشور های دیگر می باشیم! با این وضع و حال- از یک جوان آ که در یک شهر کوجک مرزی بی کار و فقیر و با تفکری محدودروز را شب می کند چه توقعی می توان داشت؟آیا انتظار اینکه خود را به این همسایگان تازه به دوران رسیده نچسباند- انتظار بجایی است؟
از سوی دیگر شکلی دیگری از این جدایی ها شکل می گرید که عمدتاً در وابستگی های و تاثیر گذاری ها فرهنگی ست که در قالب شعر، آواز، موسیقی، سینما، رقص و رمان و غیره بروز می کنند که شکر خدا بخاطر حاکمیت نظام اسلامی یا کلاً تعطیل شده اند یا با حداقل وضع و بصورت محدود فعالیت می کنند. طبعاً برای یک جوان که مانند سایر جوانان ایران خسته از این همه عزاداری و برنامه کسل کننده تلویزیونی می باشد، با حسرت نگاه کردن به برنامه های شاد و دلفریب رادیو ها و تلویزیون های ترکیه و باکو تبدیل به عقده ای شده که بزعم آنان با جداکردن سفره و راه از بقیه ایران و چسبیدن رسمی یا غیر رسمی به این کشور ها درمان می شود. طبیعی است با اینهمه بگیر وببند در زمینه های فرهنگی هیچ چیزی که قابل پذیرش مرزنشینان ما باشد بوجود نیاید در حالیکه ترکیه بیش از ۲۰ کانال ماهواره ای شو، فیلم و موسیقی دارد. ما فقط ۱۰ کانال داریم که بطور متوسط یا صحبت های سران مملکت را پخش می کنندو یا قرآن و عزاداری پخش می کنند! هیچ برنامه شادی هم در این میان نیست!
|