باغچةجوق ماكو در فاصلة 6 کيلومتري ماکو و حدود 2 کيلومتري از سمت غرب جاده اصلي بازر باغچة جوق ماكو در فاصلة 6 کيلومتري ماکو و حدود 2 کيلومتري از سمت غرب جاده اصلي بازرگان و در روستايي ب باغچة جوق ماكو در فاصلة 6 کيلومتري ماکو و حدود 2 کيلومتري از سمت غرب جاده اصلي بازرگان و در روستايي به نام باغچه جوق در استان آذربايجان غربی واقع شده است.
مرتضي قلي خان اقبال السلطنه-سردار ماكو ه نام باغچه جوق در استان آذربايجان غربی واقع شده است.
مرتضي قلي خان اقبال السلطنه-سردار ماكو گان و در روستايي به نام باغچه استان آذربايجان غربی واقع شده است.
مرتضي قلي خان اقبال السلطنه-سردار ماكو
باغچة جوق ماكو در فاصلة 6 کيلومتري ماکو و حدود 2 کيلومتري از سمت غرب جاده اصلي بازرگان و در روستايي به نام باغچه جوق در استان آذربايجان غربی واقع شده است.
مرتضي قلي خان اقبال السلطنه-سردار ماكو







آشپزخانه كاخ سردار

كاخ تاريخي وبا شكوه باغچه جوق ماكو در باغي به وسعت حدود 11 هكتار در اواخر دوره قاجار به دستور اقبال السلطنه ماكويي، يكي از ســرداران مظفـــرالدين شاه و از حكام مقتدر آن دوره ( 1324-1313 هجري قمري) با 2500 متر مربع زير بنا در باغي زيبا كه داراي انواع درختان ميوه و گلها (بوتههاي بزرگ رز و ...) و درختان زينتي ( اقاقيا، تبريزي و...) و چشمهاي زلال ميباشد، ساخته شد و تأثير شگرفي از سبك معماري روسیه آن زمان پذيرفته است.
عكسي قديمي از كاخ سردار ماكو



عكسي از ورود سردار به ماكو





در سال 1353 هجري قمري، ساختمان باغچه جوق از وراث سردار ماكويي توسط دولت خريداري شد و پس از انجام برخي تعميرات ضروري، اين مجموعه از سال 1364 براي بازديد عموم به عنوان كاخ موزه آماده گرديد و در تيرماه سال 1375 هـ . ش. در فهرست آثار ملي ايران به شماره 1از سال 1382 تا 1383 محوطه، عمارتها و فضاهاي خدماتي آن مرمت و بازسازي شد.


اين باغ از نمونههاي منحصر به فرد باغسازي در ایران محسوب ميشود. زيرا از يكسو دوران شكلگيري آن به دوران قاجار باز ميگردد و هم به لحاظ موقعيت قرارگيري در منتهياليه محدودههاي جغرافيايي ايران و در خط تماس با ديگر فرهنگها واقع شده بود. اين دو عامل در شكل گيري اين باغ تأثير بهسزايي داشته است.

اين باغ داراي انواع درختان ميوه همچون زردآلو، انجیر، توت، گردو، به، گيلاس، آلو، فندق، گلابي، بادامو سيب است كه درختان زردآلو بخش اعظم درختان را به خود اختصاص دادهاند. گونههاي گياهي ديگري نظير اقاقيا، تبريزي و بوتههاي بزرگ رز نيز به شكلي پراكنده در سطح باغ ديده ميشوند.


اتاق خواب سردار ماكو


آبياري باغ به شكل غرقآبي انجام ميشده و از چشمه آبي كه در يك كيلومتري بالا دست باغچه وجود دارد، استفاده ميشده است. تا پيش از سال 1356 خورشيدي، آب چشمه يك هفته در اختيار باغ و يك هفته در اختيار روستا بوده است ولي هماينك به دليل خشكسالي، اين آب به طور كامل توسط روستاييان مصرف ميشود.


مرتضي قليخان اقبال السلطنه ماکوئي فرزند تيمورخان اقبال السلطنه حکمران ماکو و سرحد دار ايران، رئيس ايل بيات هاي ماکو بود. ايل بيات در عهد سلاجقه از ترکستان به ايران راه يافتند و در نقاط مختلف ايران منجمله در ماکو سکني گرفتند. اجداد اقبال السلطنه در ساليان قديم در منطقه ماکو حکومت و رياست داشتند و همواره از خوانين متنفذ ايران به شمار مي رفتند.
اقبال السلطنه پس از اعلان مشروطيت از افتتاح انجمن ماکو جلوگيري کرد. عذر او اين بود که من سرحد دار ايران و عثماني و روس هستم و مسئول امنيت اين خطه مهم مي باشم. اگر انجمن در ماکو باز شود رشته امور از دست من بيرون مي رود؛ در نتيجه رشته انتظام اين حدود مي گسلد. اما انجمن تبريز به کمک خـواهـرزاده اقـبـال الـسـلـطـنه، عزت الله خان سالار مکرم، علي رغم ميل اقبال السلطنه موفق به تأسيس انجمن ماکو گرديد و اقبال السلطنه را بيرون راند. وي به خاک قفقاز رفت. ماکو بي حکمران ماند و آشوب و عدم امنيت پديد آمد.
مشروطه خواهان در هر ده انجمني برپا کرده به مردم اذيت نمودند. عزت الله خان را نيز از کار برکنار ساختند و به طرفداران اقبال السلطنه حمله نمودند. صاحب ترجمه که در نخجوان چند فرسخي ماکو اقامت داشت، به کمک طرفداران خود آمد. مشروطه خواهان را مغلوب نمود، اما او نيز به نوبه خود به مخالفين خود سخت گرفت و کردهاي او از آزار مردم فروگذار نکردند. اين اقدام از طرف ميرزا علي اصغرخان اتابک با خوشوقتي تلقي گرديد و تلگراف اتابک به اقبال السلطنه به دست مردم افتاد و دستاويز مخالفين اتابک شد. آن موقع، هم مشروطه طلبان و هم مستبدين از اتابک سوءظن داشتند.
پس از آنکه محمد علي شاه مجلس را در تهران به توپ بست، سپهدار و عين الدّوله را براي تسخير تبريز به آذربايجان فرستاد. عين الدّوله از اقبال السّلطنه کمک خواست. اما آمدن اردوي اقبال السلطنه مرکب از کردهاي جلالي و شکاک و خود ماکوئيها به درازا کشيد و اسباب طعنه مشروطه چي ها به مستبدين شد و اشعاري درين خصوص گفته شد.
در هر حال اردوي اقبال السّلطنه در بلواي تبريز نقش مهمي بازي کرد. کردها آسيب زيادي به مشروطه طلبان وارد آوردند.
پس از جنگهاي مشروطيت، اقبال السّلطنه همچنان در ماکو بود و حکومت مي کرد تا پس از کودتا رضا شاه بر مملکت مسلط شد و اميرلشگر عبدالله خان طهماسبي را به آذربايجان فرستاد. طهماسبي يک روز به ماکو رفت و مهمان اقبال السلطنه شد. هنگام مراجعت پس از اخذ هداياي ذيقيمت براي خود و شاه، از اقبال السلطنه خواهش کرد در اتومبيل او بنشيند تا مقداري راه با هم بروند. پس از آنکه اتومبيل از ماکو فاصله گرفت، به وي گفت که شما توقيف هستيد. اقبال السلطنه متأثر شده، گفت من و پدرانم سالها سرحد دار اين آب و خاک بوده، در دولتخواهي ضرب المثل بوده ايم. من براي خدمت به شاه حتي با ملت جنگ کردم تا ياغي نبودن خود را اثبات نمايم. براي توقيف من اين همه مقدمات لازم نبود. ما و امثال ما سپر بلاي شما مأمورين هستيم. پادشاه پس از ما به شما خواهد پرداخت. اقبال السلطنه را در تبريز محبوس نمودند و قسمت اعظم ثروت او را از بين بردند. وي در زندان درگذشت و بنا به شايعه اي مقتول شد.
توقيف و حبس اقبال السلطنه و فوت او، در آذربايجان به نفوذهاي محلي خاتمه داد. در 1324 وقتي که پيشه وري قيام کرد، نفوذي نمانده بود که در مقابل او ايستادگي کند. در اين ميان خانواده بيات ماکو که از مداخله در جريانات سياسي و دولتخواهي تجارب تلخ داشتند، بي طرفي اختيار کردند. حتي چند تن از آنان به ظاهر با دمکراتها همکاري نمودند.
اقبال السلطنه مردي متدين و نيک نفس بود. ماکوئيها او را خارج از اندازه دوست مي داشتند. وي در اجراي عدالت سختگير بود و در حدود امکان آنرا اجرا مي کرد. مداخله وي به نفع محمد علي شاه و شرکت او در محاصره تبريز امري عادي و طبيعي بود و نمي شد از وي غير از آن متوقع بود؛ چه او خود را نوکر شاه مي دانست و به امر شاه بود که به اين کار اقدام کرد. اذيت و آزار قشون او به مردم نيز طبيعي بود. آن وقت قشونها چه مخالفين و چه موافقين مشروطيت انضباط و ديسيپلين نداشتند و اقبال السلطنه آن اندازه قدرت نداشت که جلو کردهاي شکاک و جلالي را بگيرد.
وي از ثروتمدان آذربايجان بود. درباره ثروت او حکاياتي افسانه آسا در افواه موجود است. من جمله اينکه وي 180 لحاف نازک و زربفت خاص خود داشت. در وسط زمستان هر 180 لحاف را روي خود مي کشيد، سپس هر شب يکي را کم مي کرد تا در وسط تابستان بي لحاف مي خوابيد و سپس هر شب يک لحاف را اضافه ميکرد و در وسط زمستان با 180 لحاف مي خوابيد و مي گفت: به اين ترتيب در حق ايام عدالت مي کنم و حق هر شب را ادا ميکنم. اين افسانه دروغ لااقل توجه مردم را نسبت به او مي رساند.